يا علي

تو اين جا قوت برخاستني و مخاطب هر خواستن.

يا علي ! تو آن چنان گداختني که عشق نتواند و عقل نداند و استاد نخواند.

يا علي ! تو درد عظيم ، شهامت عظيم ، تو معناي ديگر گونه ي عظمتي.

عمري است که مي دانم واين ها را مي دانم و بازمي مانم. بازمي مانم از رفتن و رسيدن و دربندم دربند ماندن و پوسيدن.

يا علي ! زيستني چنانم بياموز که فارغ از حسرت هاي دوشينه و ديرينه و پارينه ، به مدد دانستن ، مرا يارستني نو باشد و گامي ديگر و ديگرگونه گامي در اين وادي خوف و حسرت.

يا علي ! مرا مي کشد حسرت بي حسرت زيستن. بگذار تا چنان جهان پير و کهنه در چشمانم رنگ بي رنگي گيرد که حسرتي نباشد و آرزوي بي حسرتي نيز.

يا علي ! اين نداي رفتن ، اين که بايد روزي رفت ، اين روزها يادم مي آورد که هميشه را پنجه انداخته ام و آويخته ام نه به زندگي ، که اين زنده ماندن ، که به اين هر روز مردن.

 

موضوعات: بدون موضوع